پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چقدر از خودم دورم این روزا» ثبت شده است

از خودم بدم می آد و از تو بیشتر! کمتر کسی می تونه منو انقدر مثل تو عصبانی کنه. انقدر عصبی ام میکنی که تمام تنم می لرزه. تمام آرزوم شده نبودنت! حالم از خودم به هم می خوره!دلم نمی خواد دیگه ببینمت! انقدر عصبی ام میکنی که... خودخواهیه اگه مرگ خودمو بخوام! مرگ من تو این موضوع مشکلی رو حل نمی کنه! از خدا می خوام که تو نباشی! تو! تویی که هیچکس ازت محبت ندیده اما توقع محبت از همه داری! تو! تو که وجودت فقط مایه ی عذاب همه شده! تو! تویی که جز دردسر واسه دور و بریات هیچی نداری! تو! توی لعنتی که تو عمرم از هیچکس اندازه تو بدم نمی اومده! فقط می خوام نباشی! همین!


می بخور, منبر بسوزان مردم آزاری نکن!


از خودم بدم می آد! تو زندگیم از هیچکس انقدر بدم نمی اومد. دو تا خانواده رو مچل خودت کردی. گذشته ی خودت رو فراموش کردی و حالا انتظار داری همه در خدمتت باشن. ازت بیزارم بیزار! تویی که این روزا لبخند مادرمو ازش گرفتی! به خاطر توی لعنتی تو خونه موندی شده. هر روز نگات می کنم و از خدا می خوام که اگر قراره مثل تو پیر بشم هرگز منو به پیری نرسونه. خدا رو شکر که بابام مثل تو نیست. خدا رو صدهزار مرتبه که دلم به پدر و مادرم خوشه. اگه مامانم نبود حتی یه ثانیه جات تو این خونه نبود لعنتی. نماز و نیایشت بهت کمک نمی کنه! یه نفرو نشونم بده که از بودنت راضی باشه. حالا مدام ساعت اذانو بپرس.

  • یاسمین پرنده ی سفید