پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رفاقت ها» ثبت شده است

یکی هست که حتی از لحن نوشتاریت می فهمه حالت خرابه... گروه رو ول میکنه و می آد تو پی وی و ازت میپرسه: چته؟
یکی هست حتی وقتی داری تظاهر می کنی به عادی بودن حتی از روی کلماتی که استفاده می کنی می آد و جداگونه بهت میگه: تو امروز یه چیزیت هست. چرا مثل همیشه نیستی؟
یکی هست وقتی بهش زنگ می زنی تا یه آدرس رو براش توضیح بدی بعد از این که چند تا کلمه حرف میزنی میگه: یاسی چیزی شده؟ چرا صدات یه جوریه؟
یکی هست... تا بهش میگی جوابای کنکور فردا می آد بهت میگه گوش به زنگما.... گوشی رو دور و برم دارم که تا نتیجه رو فهمیدی بهم خبر بدی...
یکی هست که سر همین موضوع سر به سرت می ذاره تا استرست رو فراموش کنی...

و اما... یکی دیگه هم هست که با ذوق زیاد و کمی تشویش زنگ می زنه... حتی ازت نمی پرسه که اصلا سایت رو چک کردی یا نه... فقط تند تند باهات حرف میزنه و میپرسه: حالا نیمه حضوری چند روز تو هفته است؟ هزینه هاش چطوریه به نظرت؟ و حتی ازت می خواد که تو براش از استاد مشترکتون شرایط دانشگاهش رو بپرسی!!!!!!!! (البته منم اونقدرا هم خنگول نبودم که همچنین کاری براش بکنم:))) و باید بگم از همون اول هم انتظار چیزی غیر از این رو ازش نداشتم اگه راستش رو بخوای!)

اما آدم رفیقاشو تو این روزا میشناسه :) اونایی که پا به پات بیدارن تا آخر شب که فقط یه کم بیشتر بهت خوش بگذره و یادت بره فکرو خیالایی که ذهنت رو مشغول کرده و اونایی که با یه جمله ی "بگو فدای سرم" خواب راحت می آرن به چشمت...
آره... آدم رفیقاشو از رو همین چیزای به ظاهر ساده میشناسه :)

آرزوی نازنینم. سمانه, محسن, حامد, مرتضی, مجید, مژگان, حانیه, سوسن و سحر ممنونم که هستید :)
  • یاسمین پرنده ی سفید
می دونی رفیق؟
به نظر من آدم باید دوستاش رو در برخوردشون با دوستای دیگه اش بشناسه.

وقتی دوستم رو می بینم که خیلی درد دل هاش رو قبل از این که به من بگه به "ایکس" میگه, اما وقتی "ایکس" نیستش بدون این که از خودش نگرانی بروز بده به خاطر نبودنش, در برابر  سوال من که می گم "چرا به ایکس نمی گی کمکت کنه؟" خیلی راحت میگه "خب اون که فعلا پیداش نیست" این برای من یعنی زنگ خطر... یعنی اگه یه روز منم نباشم اون یه نفر دیگه رو برای مشکلاتش پیدا می کنه. این یعنی من مهم نیستم. بیان مشکلاتشه که براش مهمه. من نبودم یکی دیگه :)

وقتی دوستم رو می بینم که چون فلانی بهش محل نداده سعی می کنه زیرآبش رو پیش دو تا دوست دیگه اش بزنه و دورادور اذیتش کنه. چرا باید بیش از یه حدی وقت بذارم برای بیرون رفتن... وقتی می دونم ممکنه یه روز زیرآب من رو هم پیش هر کسی بزنه.

وقتی دوستم رو می بینم که به خاطر این که کسی بهش بد کرده خیلی راحت از این حرف می زنه که حالا که اینطوری شد آبروشو پیش بقیه دوستاشم می برم که لااقل بدونن با کی طرفن. می ترسم ازش!


وقتی دوستم رو میبینم که به من میگه "عشقم" و به چهار تا دوست دیگه اش هم میگه "عشقم" در حالی که اندازه هم دوستمون نداره... می فهمم که چقدر باید رو حرفاش حساب کرد.

می دونی؟ نمیگم من از دوستام بهترم. منم شاید اگه تو شرایط اونا قرار بگیرم همون کار رو بکنم!!!! کسی از آینده اش خبر نداره... اما نوع رفاقت دوستات با دوستاشون خیلی چیزا رو به آدم میفهمونه :)

یه چیزی رو می دونم. این که همه ی آدما قبل از هرکسی به فکر منافع خودشونن و این چیز عجیبی نیست. اما این که آدم در مواقع لزوم به فکر اطرافیانش هم باشه لازمه ی زندگی اجتماعیه.
ما نمی تونیم از دیگران گله کنیم به خاطر رفتاری که با ما دارن قبل از این که رفتارهای خودمون رو هم ببینیم. ببینیم چی دادیم که در برابرش توقع چی داریم. یا لااقل انقدر جنبه امون رو بالا ببریم که اگه خودمون متوجه کارامون نیستیم دیگران بتونن بهمون بگن که چند چندیم. (البته این رو در مورد مثال های دیگه ای که در مورد دوستام و دوستاشون هم زدم صدق می کنه ها... خودم متوجه این موضوع هستم)
  • یاسمین پرنده ی سفید