پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توبه» ثبت شده است

دلم می خواد باهات حرف بزنم. اما گفتن یه جمله ی کوتاه و جوابی که میشنوم ساکتم میکنه. برای بار هزارم توبه می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما به جاش شروع می کنم به خوردن! فرقی نداره چیپس باشه یا پفک. فرقی نداره کیکه یا خرما.... دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می آری که چقدر از هم دوریم! چیزایی که منو به قهقهه می اندازه برای تو مسائل سطحی و مسخره است که ارزش وقت گذاشتن نداره. دلم می خواد باهات حرف بزنم اما یادم می افته که تا مدت ها باید قهرت رو تحمل کنم چون جور دیگه ای فکر می کنم! دلم می خواد باهات حرف بزنم اما...
نه! دلم نمی خواد حرف بزنم! بهتره یه گوشه بشینم... لب تاپ لعنتی رو باز کنم و کارای لعنتی دانشگاه رو پیش ببرم... نه... دیگه دلم نمی خواد حرف بزنم.... باز هم توبه می کنم برای بار هزارم یادم می آرم که باید حرفای نگفته رو با چپس و پفک و کیک و خرما قورت داد و برای همیشه دفعشون کرد! باید دل خوشی ها رو تو یه گوشه از قلب نگه داشت برای سالها بعد که می خوای باهاشون خاطره بازی کنی تا لبخند بیاره رو لبت... گاهی... حرف زدن... با کسی که.... با تو... زمین تا آسمون فرق داره.... اشتباه محضه! گاهی باید فقط خفه شد و از اون ثانیه ی خوش تنهایی لذت برد!

+ روزگار غریبیست نازنین!
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی "دوستت دارم"!!!!! "احمدشاملو"
  • یاسمین پرنده ی سفید