پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افسوس ها» ثبت شده است

میگه: اگه مدرک داشتم شرکت X اون زمان از خداش بود من براشون کار کنم... حقوق خوبی هم می داد اما من با این که کارم خوب بود همیشه چوب مدرک نداشته ام رو خوردم.
میگه: اگه 4سال پیش که وقت سفارت گرفته بودم دقیقا تو همون هفته روابطمون با فلان کشور بد نمی شد... امروز اوضاع زندگیمون خیلی فرق داشت!
میگه: اگه 40 سال پیش که تو اون آزمون استخدامی بالاترین رتبه رو گرفته بودم. اون آقا منو کنار نکشیده بود و نمی گفت که "این سازمان جای آدمایی مثل تو نیست شما اینجا حیف میشی" و پرونده ام رو گم و گور نکرده بود منم امروز مثل X و Y بازنشست شده بودم و زندگیم کلی فرق داشت.
میگه: اگه اون سال پدرم من رو به زور به فلانی شوهر نداده بود؛ این همه سال مجبور نبودم تحملش کنم.
میگه: اگه همون اول که مهاجرت کرده بودم شاید اگه وکیل اولم نمی مُرد تا حالا صدبار کارم درست شده بود.
میگه: اگه پدرم اون سالی که شریکش به اندازه ی پول دوتا آپارتمان سرش کلاه گذاشت, رو حساب فامیلی ازش نگذشته بود و دنبال حق و حقوقش رو می گرفت زندگیمون از این رو به اون رو میشد و این همه سال سختی نمی کشیدیم.
میگه: اگه...

حرفاشون رو گوش می دم... کنار هم می ذارمشون و با خودم فکر می کنم... دنیا پر از این "اگه"هاس... "اگه"هایی که اکثرشون از کنترل ما خارجن... "اگه"هایی که زندگیامون رو از این رو به اون رو می کنن... "اگه"هایی که آدم همیشه با خودش فکر می کنه اگه جور دیگه ای پیش می رفت چی میشد! و چقدر بده آدم همش یاد چیزایی بیفته که همیشه از کنترلش خارج بوده.
  • یاسمین پرنده ی سفید