پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتراف» ثبت شده است

بذار اعتراف کنم.... میترسم از از دست دادن چیزی که روزی که اومد شد مرهم خیلی از دردام. بذار اعتراف کنم میترسم از روزی که چیزی که امروز با گوش دادنش بلندبلند میخندم و تو اتوبوس نمیتونم لبخند بزرگم رو با شنیدنش جمع کنم.... یه روز یه لبخند تلخ بشه ناشی از روزای خوبی که گذشت...

باور کن چشممون زدن! این مُسَکِن قرار نبود موقت باشه!

  • یاسمین پرنده ی سفید

اعتراف می کنم که یه جایی از زندگیم وایسادم که حس می کنم "نیاز دارم" که عاشق شم. اما منطقم به شدت میگه که "الان وقتش نیست" و چه بی صدا دارم بین این جنگ نا برابر میشکنم.


+ دلم می خواد عاشق شم... آخه فکرت شده دنیام... اگه عاشق شدن درده من این دردو ازت می خوام!!!!! #احسان_خواجه_امیری

چقدر صداتو که میشنوم حالم بهتر می شه :)

  • یاسمین پرنده ی سفید