پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

بیا چشمامون رو ببندیم :)

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ
دنیا خیلی جای عجیبیه. نمی دونم برا شما هم پیش اومده یا نه. اما برای من چندین بار پیش اومده. یکی از دوستام برام موضوعی رو مطرح کرده, بعد ازم مشورت خواسته. و من راه حل منطقی و عاقلانه رو بهش پیشنهاد دادم. چند وقت بعد خودم دقیقا تو همون هچل گرفتار میشم :|
حکایت سوزن و جوالدوزه... به این نتیجه میرسی که همیشه می دونی راه حل درست و منطقی کدومه, اما همیشه رفتن راه منطقی راحت نیست :|
یه چیز دیگه هم هست. من تو مقاطع مختلف زندگیم, هم تصمیمات منطقی گرفتم, هم تصمیمات دلی... تو هر دو گروه هم پشیمونی داشتم هم رضایت... اما مشکل اینجاست همیشه سر دو راهی که قرار میگیری, راه بهتر از دیدگاه دیگرانی که ناچار به تصمیم گیری نیستند مشخصه و تو با یه ذهن درگیر فکر می کنی و فکر می کنی و فکر میکنی... حتی شاید شبا درست خوابت نمیره! دو سال دیگه... به این روزا که فکر می کنی همه چیز برات مشخصه. اما اون لحظات تنها چیزی که می خوای اینه که چشمات رو ببندی, بخوابی, بیدار که شدی بفهمی همه چیز تموم شده!
 
هی رفیق! مگه نشنیدی که میگن "کسی که تو گذشته زندگی کنه افسرده میشه و کسی که تو آینده زندگی کنه همیشه مضطرب ه." پس بیا چشمامون رو ببندیم. درسته که خدا معما طرح کردن رو دوست داره. اما جفتمون به سرنوشت اعتقاد داریم مگه نه؟ بیا چشمامون رو ببندیم و همه چیز رو بسپریم دست کسی که سرنوشت رو مینویسه. تو فقط کاری رو بکن که فکر می کنی درسته. تو قرار نیست چیزی رو تغییر بدی... تو فقط قراره "انتخاب کنی"! چشماتو ببند خدا خودش دستاتو میگیره...
 
 
 
 
+لینک دانلود آهنگ بالا
+ مرسی از آقای بنفش بابت این آهنگ. خیلی روزا حالمو خوب میکنه :)
  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۲)

دقیقا برای من هم این اتفاق پیش اومده ...
من قبل ترها علاوه بر مشورت خیلی قضاوت می کردم و به ادم های که تو اون موقعیت بودن میگفتن چطور این کارها رو انجام میدن ولی با گذشت خودم اون کارها رو انجام دادم ...
اون موقع خیلی منطقی بهشون راهنمایی میکردم ولی بعدا کاملا دلی و غیر منطقی عمل می کردم این موضوع باعث شد حدالامکان قضاوت نکنم .
پاسخ:
آره... منم اینطوری بودم. بار اول که خودم مبتلا شدم. دیگه قضاوت نکردم. می فهمیدم که چرا طرف "نمی تونه" اما بازم سعی می کردم کار درست رو بهشون پیشنهاد بدم. شاید واسه همینه خودمم که تو هچل می افتم از دیگران مشورت می گیرم. چون انگار لازمه یکی همون حرفای خودمو یکی به خودم بگه :))))
سلام 

ممنون که تولدم رو تبریک گفتید :)

آهنگتون بسیار آرام بخش و خوشگل بود 

نوشته آخر راجه به سرنوشت رو من صد در صد قبول دارم :)
پاسخ:
سلام :)
:)))
آره... خودمم خیلی دوسش دارم...
پس بزن قدش :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">