پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

پاییز؛ تهران، اشکهایش....

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ب.ظ

تنها بود. آروم اومد و رو صندلی کناری، توی پارکِ کوچیکِ شلوغ نشست. از نگاهش اینجور به نظر میرسید که دنبال یه جای خلوت تر میگرده... اما اون موقع از روز همچین خواسته ای تو اون پارک یه جورایی دست نیافتنی بود.  کوله پشتیشو گذاشت رو صندلی و خودشم تکیه داد. چند ثانیه ای به رفت و آمد آدما خیره شد. صندلیایی که پر بود از دو نفره ها و تک نفره ها و... 

گوشیش رو در آورد و شروع کرد به چت کردن. حالا دیگه دو تا آرنجش رو به دو تا زانوهاش تکیه داده بود. آروم به نظر میرسید... اما بعد از چند دیقه چند تا قطره از چشماش پایین چکید. سرش رو پایین انداخته بود. بعد گوشیشو گذاشت تو کیفش... یه دستمال از کیفش در آورد چشماش رو پاک کرد و بدون این که به آدمای اطرافش نگاه کنه کوله اش رو انداخت پشتش و از جاش بلند شد. انگار نمیخواست نگاه کنجکاو بقیه که دنبال دلیل اشکاش میگشتن رو تحمل کنه. بعدم با قدمای سریع از همون راهی که اومده بود، رفت.


+زندگی هر آدمی، یه قصه ی منحصر به فرده :) کی میدونه چی تو فکرش میگذشته؟

  • یاسمین پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

نظرات  (۹)

  • ɐɹɐɓol •_•
  • خدا :)
    پاسخ:
    آره... شاید :)
    سرِ همینه که هنوز زندگی قشنگه :) سرِ همین قصه های منحصر به فرد
    پاسخ:
    هممم... فکر کنم موافقم باهات :)
  • بانوچـ ـه
  • مثلا شاید دلتنگ بوده، شاید خسته بوده اومده خستگی در کنه این وسط خستگیش بغضی بوده :دی
    اوووووووووه کلی میشه داستان سرایی کنیم :دی
    پاسخ:
    شاید... :)
    دقیقا:)
  • بانوچـ ـه
  • خیلی خوبه من همیشه جاهای شلوغ این حس رو دارم برا هرکی قصه میسازم :دی
    پاسخ:
    چه جالب:))))
  • شاهزاده شب
  • هر ادم یه رمان چند جلدیه... هر آدم یه کتابه....
    پاسخ:
    آره:))
    حالا اون هیچی ، تو چرا چند دقیقه به اون یه نفر زل زدی ؟ زندگی شخصی هم نمیذارن داشته باشن ملت :)))))
    پاسخ:
    :)
    اصلا عاشق همین طرز فکرتم :)
    گلب گلب
    پاسخ:
    :)
  • سکوتـــــــــ پاییزی
  • هعیییی.............
      با مجید موافقم البته :)))
    پاسخ:
    :)
    یه روز یه همچین حالتی رو توی همین عکس وبلاگت تجربه کردم. روز بدی بود.
    پاسخ:
    فرهنگستان هنر :)
    درکت میکنم :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">