پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

اولین شکست عشقی

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ق.ظ

اولین شکست عشقیمو زمانی خوردم که بابا تلفنی بهم گفت که برام مسواک برقی خریده و من با همون سن و سال کم و شوق و ذوق کودکانه منتظر بودم تا مسواکی دستم برسه که مثل کارتونای پلنگ صورتی میزنمش به برق و اون خودش دندونامو میشوره و امیدوار بودم مثل مسواک "پینک پنتر" باهام لج نکنه:))) اما... غافل از این که علم فقط تا اندازه ای پیشرفت کرده که فقط میتونه به جای یه وسیله ی سبک یه چیز سنگینتر بده به دستت تا تو مجبور نباشی دست مبارک رو زیاد تکون بدی!

از همینجا خسته نباشید جانانه ای به سازندگانش میگم:| باشد که رستگار شوید!

  • یاسمین پرنده ی سفید

این قسمت

شکست عشقی

مسواک

پرنده ی سفید

نظرات  (۵)

  • شاهزاده شب
  • پنج سالم که بود. اون موقع یه وسیله هایی بود که نوار ویدیو رو.برمیگردوند اول. 
    یه روز بابام یه چیز کوچیک آورد گفت برات پیانو خریدم. دقیقا شکل این پیانو سیاها بود که درشون بازمیشه. کلاسیک
    یه مدل خیلی کوچیکش بود.با شوق و.ذوق نگاش کردم. حتی صدای باحالیم میداد و داشت باورم میشد.
    اما وقتی فهمیدم وسلیه مورد نظر فقط یه نواربرگردون سادست. شکست خوردم :))))))
    هنوزم هست یادم بنداز یبار عکسشو بدم
    پاسخ:
    عه پس تو هم شکست عشقی خوردی؟:)))))))
    باشه:)
    :))))))))) وای 
    پاسخ:
    :)))
  • نفس نقره ای
  • واقعا نمدونم چرا اینو به ثبت رسوندن :|
    پاسخ:
    :دی
    خب راستش من شکست عشقی زیاد خوردم :)))))
    ولی خب یکی از مهمتریناش رو از داداشم خوردم ، حدودا 17 ، 18 سالم یود و با دوستم رفته بودیم سینما ، زنگ زد که داداش کجایی که ما داریم میریم پارتی مجردی ، آقا ما هم نفهمیدیم دیگه رفیق جان و سینما رو چجوری پیچوندیمو خودمونو رسوندیم به محل قرار . اما چشمت روز بد نبینه آقا مارو بار زدن بردن اسباب کشی :))))
    آخ آخ هنوزم یادم میوفته کمرم درد میگیره :)))))
    پاسخ:
    تا تو باشی به فکر پارتی مجردی نباشی:دی
  • مائده حوائی
  • ناشکر نباش دیگه پرنده جان :))))
    پاسخ:
    چشم :)))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">