پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

خاطرات

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ق.ظ

یه وقتایی شنیدن یه آهنگ تو رو پرت میکنه تو عمق خاطراتت! یاد جایی, کسی, لحظه ای یا روزی می اندازدت... جوری که دیگه حس نمیکنی پشت فرمون نشستی یا با یه هندزفری تو گوشت دستاتو کردی تو جیب کاپشنتو داری تو هوای سرد پیاده گز میکنی.

یهو یه جوری آرومت میکنه که یادت میره همیشه عادت داشتی وقتی پشت فرمونی آهنگ رو با خواننده داد بزنی یا وقتی پیاده ای لااقل زمزمه اش کنی... گوش میکنی... گوش میکنی و تنها چیزی که دلت میخواد اینه که اون آهنگ رو دوباره و سه باره و ده باره گوش کنی و یاد اون لحظه هایی که گذروندی بیفتی... آهنگه یه جوری آرومت میکنه که دیگه برات مهم نیست راننده ی ماشین جلویی چقدر بد میرونه یا عابر پیاده ای که از کنارت رد میشه بهت تنه میزنه بدون این که عذرخواهی کنه....

بعضی آهنگا آدمو غرق میکنن... بعضیاشون #حس_خوبی دارن اما بعضیا انقدر غرقت میکنن که حتی تحمل شنیدنشونم نداری!!!!!!

نظرات  (۱)

آه ...

و خب همه ی خاطرات خوب و بد برای خودشون یه آهنگی دارند ...
پاسخ:
:( باورت میشه؟ حتی خودم از رو این پست رد میشم... حتی از رو پستش!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">