پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

پرنده ی سفید

برای بلاگفا اتفاقات خوبی نیفتاد... و من ناچار شدم به کوچ!
پس:
این وبلاگ رو ساختم چون می خواستم از دلم بنویسم و دل کسایی که دوروبرم هستن و دوسشون دارم. می خواستم جایی باشه واسه حرفایی که گاهی گفتنشون تو دنیای واقعی سخته... روزای اول فکر نمی کردم بتونم تو دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کنم... فکر نمی کردم خواننده های زیادی داشته باشم. امروز... خواننده های زیادی ندارم... اما دوستای خوبی پیدا کردم... دوستایی که شاید از بعضی از دوستام تو دنیای واقعی بهم نزدیک ترن:)
تا روزی که نوشتن حالمو خوب میکنه؛ می نویسم:)

بایگانی

ما اینیم!:))))

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ

رسیدم لبِ مرز طرح ترافیک. جلوی پای پلیسه زدم رو ترمز. بدبینانه برگشت نگاه کرد و منتظر بود سر ماشینو کج کنم به محدوده ی طرح تا شماره پلاکو برداره. اما دید در ماشین باز شد. یک ... دو...سه... چهار... پنج...! 5نفر از در عقب پیاده شدن! سرنشین جلو هم کمربندش رو باز کرد و پیاده شد... انقدر تعجب کرده بود که نتونست چیزی نگه! مونده بود بخنده؛ جریمه کنه یا فقط متعجب به این فکر کنه که چطور 6نفر غیر از راننده تو یه پراید جا شدن!


+واسه اون مخاطب پیگیرِ خیلی مودبمون(!) هم که خیلی رو نوع ارتباطات حساسه عرض کنم که همه ی سرنشینا خانوم بودن. زیاد به اعصابت فشار نیار:))) و من الله توفیق. یه کم گل گاو زبون بخور خوبه برات:)))

  • یاسمین پرنده ی سفید

نظرات  (۴)

ما در دوره ی دانشگاه هفت نفری تو دویست و شش جاشدیم :(((
پاسخ:
هفت نفر تو 206 خیلی زیاده خداییش:))))))
  • خانم جیم
  • و اینگونه بود که ما به توانایی های شما ایمان آوردیم :))))
    پاسخ:
    استدعا دارم :)))
  • کرگدن آبی
  • یا امامزاده سرگیجه!
    پاسخ:
    صداش نکن بابا. می آد حالمونو بد میکنه:)))))
    یه دونه داریم بسمونه:)))))
  • آقای بنفش
  • 5 نفر کاری ؟!!!!   :))))))
    پاسخ:
    بلی:)))))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">